اسباب بازی فروشی

تا کمی قبل اسباب بازی فروش بودم
ولی استعفا دادم
چون دنیا به اندازه ی کافی پر از اسباب بازی هست.
اینجا احساسات شخصی ام را نمی نویسم. چون اینجا را هم محرم دل می خواند هم نامحرم.

بحث کردن یک جور ورزش است. ورزش مخ. البتـــه که بحث داریم تا بحث. هر بحثی بحث نیست. وقتی طرف می نشیند جلویت و تمام تلاشش این است که حرفش را حتی در ناحقی به کرسی بنشاند و در هر صورت عقیده اش پیروز میدان باشد بحث نیست. این آدم اصلا چه می فهمد گفت و گو و dicuss چیست. بحث یعنی می خواهم حقیقت را بفهمم. حتی اگر از جنبه یا جوانبی به ضـــــــررم باشد. یا بیا نظراتمان را بریزیم روی دایره تا بیشتر بفهمیم و فکر کنیم. تا اگر یکی از ما خطا می رود بفهمد. تا راه را درست تر از قبل برویم. بعضی آدم ها هیچ جوره نمی توانند پایه ی یک بحث درست باشند مثل آنهایی که به هیچ وجه حاضر نیستند غرورشان ذره ای گرد بگیرد ... و چقدر سخت است یافت آدم های با انصاف ِ طالب ِ صرف ِ حقیقت. یکی از مزحک ترین های آدم های غیر بحثی هم آنهایی هستند که به خاطر اینکه سن تو کمتر از خودشان است حرفت را هیچ هم حساب نمی کنند.

۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۱۱
روزی خور

چه عجیبیم. کلی تدارک عید میبینیم آجیل ، انواع شیرینی ، شکلات ، گز ، انواع میوه ، چای ... کلی هزینه برمیدارند بعد مهمان که می آید اگر جای دیگری پذیرایی شده جا ندارد شکمش و اگر هم بخواهد جای دیگر هم برود باید شکمش جا داشته باشد بالاخره ... بعد ما هی اصرار اصرار که نخوری یا کم بخوری ناراحت می شوم ... دردمان دقیقا چیست؟ اگر هدف دیدار است که دیدار با یک نوشیدنی هم شدنی ست ... دیداری خوش خاطره یا خفه کردن مهمان و خالی کردن بیهوده ی جیب خودمان ، مساله این است. 


امضا ، یک مهمان که سه جا عید دیدنی رفت و برای اثبات جا نداشتن شکمش کلی انرژی صرف کرد طوریکه گشنش شد و با حالت تسلیم شروع به خوردن کرد.


+ داریم یک کاری میکنیم که تو عید خوراکی میبینیم حس کنیم شلاق میبینیم.

۰۳ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۵۶
روزی خور